شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....
شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

 با آقای ......... صحبت میکنیم. تقریباً هر روز.

او میگفت:" خدای اینها را من دوست ندارم. خدایی را دوست دارم که............" بقیه اش را میخواهم من بگویم

"من که نامم ماث".

من خدای خودم را دوست دارم.

      خدای من نگران منه.

 تا دیر وقت، منتظر نماز شکسته بسته من میمونه.

اوست که منتظرِ من پشت درهای گناه میمونه. نگران و مضطرب.

شبهای بدخلقی نازم رو میکشه.

 میخکوبم میشه وقتی به خاطر غم تنهاییش، براش ساز می زنم. 

تو دعوا تشویقم میکنه،

 و تو سختی صدای نازش بلنده: "رو کمک من حساب کن!"

     خدای من حالِ عاشق رو میفهمه.

 هر شب، وقت ِ بیخوابی از التهابِ احتمالِ دیدار! او مرا میخواند.

او دوست من است.

ای دوست نازم!

 "جانشین تو در این سینه خداوند نشد!!!!"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد