شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....
شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....

... کز آتش درونم دود از کفن برآید

دنیا برام بسسسسیار کوچیکه! بسسسیار! حرف ابعاد ثلاث نیست؛ که وقت گز کردن راه، خسته می شم از اینهمه دوری مسافت ها؛ وقت رسیدن، مونده می شم از اینهمه مساحت که اینهمه مانع رو تو خودش جا داده. حرفم اتاق کوچک دنیای غم واسه دل و روحمه.

دنیا برام بسسسسیار کوچیکه! بسسسیار! تو اتاقای کوچیک، نفسم می گیره و قلبم تند تند می زنه؛ قصه هوا نیست؛ که موقع غصه های گاه و بیگاه، هر چه عمیق نفس می کشم، تموم نمیشه این عامل حیات! قصه بیماری هم نیست؛ که موقع بلعیدن دخان تنهایی!!! لحظه ای ریه ها کم نمی آورند. بحث دیوارهای سیاه نزدیک -که "سایه" فرموده- است!

دنیا برام خیلی کوچیکه! همیشه‌ی خدا، قلبم دل دل می کنه از اینهمه بار غضب و خشم و فکر!

تو این هیاهو خانه کوچک! اما، فقط دو سه جاس که درب قفس باز میشه و حس می کنم -البته فقط حس می کنم- میشه پرید!

مهمترینش، محفل توست!

اینجا هر چی دست می کشم به سر و گوش روح نحیفم، هیچ گوشه و زاویه ای نمی بینم! اینجا همه چیز، آنالوگ دلچسب قدیمیست.

اینجا هر چی می گردم، بیشتر سولاخ! حمیان حقارتهامو لمس می کنم. انگار همه جبابره، در محضر تو محکوم به سقوطند، حتی این اژدرهای دژخیم درونم.

چشمم پر می شه از گنبدت...

اینجا می شه آروم از صحن ها گذر کرد. اینجا می شه تو صحن ها آروم! گذر کرد.

اینجا می شه خاموش رد شد...

جزنا و هی خاویة...