شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....
شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....

شهریاران را چه شد؟

هر ساله در چند نوبت و با لحاظ المان های مختلف، لیستی از خوشبخت ترین و بدبخت ترین کشورهای جهان منتشر می شود. امنیت، رفاه، آسایش بدنی و روانی، امید به زندگی ....

احتمالا این آمار برای اهالی کشورهایی که در مقام نرم تر از پر قوی صدر این رنکینگ جا خوش کرده اند، چندان اهمیتی ندارد ولی برای پایین جدولیها .... آنها که با تمام وجود عدم راحتی را در این اتمسفر خف! و گرم و پر از دی اکسیدِ ((نفس راحت نکش))، لمس میکنند، این آمارها، بیلان یک عمر نرسیدنهاست. مثل حس بچه محصلهایی که خیلی هم بیخیال درس نیستن اما نمیتونن نمره خوب بیارن، موقع دیدن کارنامه درام! آخر سال. مدام از خودشون می پرسن مشکل کجاست؟

اقتصاد بیمار؟ نفت؟ مدیران نالایق؟ نفت؟ فضای تک قطبی بی نقد؟ نفت؟ روشنفکرای واداده؟ متحجرین دگم؟ نفت؟دلالای سودجو؟ رواج پول دوستی؟ نفت؟......

البته که توی خیلی از این حوزه ها اشکال داریم و ذکر بخش اندکیش، حتی، میشه مثنوی هزار من و صد البته که متخصصین دلسوز باید چاره جویی کنن، اما ظاهرا درد مشترک همه بخش ها که رنج کمبودهای دیگر را صد چندان می کند، کمبود عناصری است که هیچ ملتی با هر سطح امکانات از ایشان مستغنی نیست.


ما کمبود قشری را داریم که از اشتباهاتمان درگذرند و اشتباهاتشان را با گشاده رویی بپذیرند.

ما از فقدان "من یحتاج"ی رنج می بریم که به جای انتقاد و نق زدن و سپس انتقاد، مقداری هم خودشان را جای دیگران بگذارند.

ما در سوگ نبودن کسانی هستیم که در بازارها و دانشگاه ها و بیمارستان ها و دادگاه ها، به فواره هوش بشری می نگرند، نه به اهداف متحرکی که می توان تیغشان زد یا از ضعف "اون طرف میز" بودنشان استفاده کرد.


نگاه کنید به بزرگان از پیشینیان که در صنوف مختلف در یاد و خاطره خلق مانده اند. مرشد چلویی ها، سید مهدی قوام ها، پوریاها و ...

همه از حسن خلق و مدال های رنگارنگ اخلاقی شان است که ماندنی شده اند و باغشان آباد.

تقریبا هیچکدامشان را به فن و حرفه و استعداد خاص - در اول تبادر اسمشان - به یاد نمی آوریم.


ما همه فن حریف و همه چیز دان و همه کاره نمی خواهیم.

ما رفاه فراوان و قهقهه مستانه و آزادی هفت رنگ نمی خواهیم.


ما "مهربان" می خواهیم.