شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....
شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....

از این مسیر...

از این مسیر، دو فرسنگ مانده تا مویت
هزار و چند قدم بیشتر به ابرویت

دل من است که پوشیده چکمه ی باد و
وزیده است به سوی شلالِ گیسویت

دل من است، دلِ بی پناه و غمگینی
که سر به زیر و پشیمان نشسته پهلویت

اگر چه هیچ یک از تپه های این اطراف
نمانده بی که گذر کرده باشد آهویت

لبت تمامی خاورمیانه را امروز
گشوده است به تحسین ِخال هندویت

بدونِ این که تلاشی کنی، توجهِ ماه
به چشم هم زدنی جلب می شود سویت

همین که از پسِ یک جفت قلّه یک خورشید
همین که بر تن یک کوهپایه سوسویت

همین که دستِ کسی -بی دلیل- چادری از
ستاره را وسطِ دشت می کشد رویت

کجاست ماه هلالی که سرنوشت مرا
نظاره می کند از چشم های ترسویت/

صالح دروند/غزلخانه