شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....
شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....

و أن لو استقاموا على الطّریقة لاسقیناهم ماء غدقا!


- قصه داییمو برات گفتم؟                                          - نه!

- مردک رفته مسیحی شده؟                                    - الکی!

- نه جون داداش. شهادت نامه بود نمی دونم چی بود. تو کلیسا امضا شده بود. خودم دیدم.

- وا حالا چرا مسیحی؟

- بد خُلق بوده، از وقتی با اینا آشنا شده خخخیلی بهتر شده.

- زن و بچش چی؟

- اول مخالفت می کردن بعد از مدیدی که عوض شدنشو دیدن پذیرفتنش و اونام تغییر دین دادن.

- بی ی ی ی ی ی خیاااااال؟

- والله!

-  فک و فامیل چی؟

- بابا و مامان من که تحویلش نمی گرفتن تو این مدت. ولی چند وقته سبک تر شده فشاراشون. چند وقت پیشم تصادفی با هم شمال بودیم.

- حالا واقعا خوش اخلاق شده؟

..........................

اینجای بحث اصن مهم نیست! اصن برای من مهم نیست. چه خوشبختن آدمایی که برای دیگران زندگی نمی کنند. فارغ از هر گونه ترس از قضاوتها و برخوردها و فشارها. کاری با چگونگی کار ندارم. کار با چگونگی!! کار دارم. کار با کار دارم. کار با ایستادگی.

چه خوشبختن!

به قوت قلب می گم، حتما بخشی از حقیقت با اینها همراهه. حقیقته ایستادن سرِ خود! ایستادن پای خود!






**حکمت در قضا و قدر الهى چنین است که تشنه به دنبال آب و آب به دنبال تشنه است .
من گاهى که از جاده هراز به آمل مى روم ، در بین راه رودخانه هراز را تماشا مى کنم که با چه تلاش و زحمتى از لابه لاى صخره ها و کوه ها و از بلندیها و پستى ها مى گذارد و گاه از آبشارها فرو مى ریزد و کف هاى فراوانى ایجاد مى کند! از او مى پرسیم : چه خبر است که این چنین با شتاب و خروش و جوش به جلو مى روى ؟!
مى گوید: آقا! زمین هاى تشنه فراوانى هم اکنون منتظر من هستند و دهانشان باز است که با من سیراب شوند، من به سوى آنها مى روم(در محضر علامه حسن زاده)