-
الحق! و الحق أقول!
جمعه 16 تیرماه سال 1396 00:30
گفتم: «بعضی مشکلات، راه کارشان اظهر من الشمسه!» گفت: «مثلاً؟» - «همین ترافیک بیهوده و بی دلیل!» - «چیه راهکارش؟» - «یکیش، کم شدن تک سرنشین ها!» گفت: «به همین اندازه هم نمی خوام به نظام باج بدم!!!» --------------------------------------- پ.ن: ظاهرا ثمره رواج مبالغه آمیز بحوث سیاسی بین مردم ما، فقط عبوس شدن تهرانه!
-
و کان فی معزِلٍ!
سهشنبه 21 مهرماه سال 1394 01:37
پیامک زد: "برای بنر پشت سن، یه جمله راجع به اصحاب می خوایم" و قرار شد چند تا بفرستم. سه چهارتا حدیث خوب و سند دار پیدا کردم در وصف یاران ثارالله (سلام الله علیه و علیهم)، که بزرگواران رو با وصف "عشاق"، "کرام"، "نجوم السماء" و ... یاد کرده بود و پیشینیان و پسینیان رو از لمس ضریح...
-
شهریاران را چه شد؟
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1394 02:34
هر ساله در چند نوبت و با لحاظ المان های مختلف، لیستی از خوشبخت ترین و بدبخت ترین کشورهای جهان منتشر می شود. امنیت، رفاه، آسایش بدنی و روانی، امید به زندگی .... احتمالا این آمار برای اهالی کشورهایی که در مقام نرم تر از پر قوی صدر این رنکینگ جا خوش کرده اند، چندان اهمیتی ندارد ولی برای پایین جدولیها .... آنها که با تمام...
-
زین تغابن که خزف می شکند بازارش :(
جمعه 31 مردادماه سال 1393 05:26
- «برو به این مردک عوضی! بگو یا این چند نفر را عزل می کند یا خودم با اردنگی از وزارتخانه بیرونش می کنم.»* بسم الله دکتر رضا سلام من از شما عذر می خواهم که وکیل تسخیری من -منتخب من؟**- در مقابل ادب و متانت شما، بجز این محتملات مهمل، تراوشاتی ندارد. مقابل شما که دانشمندید، شما که کم حرف و اهل عملید، شما که السابقون دفاع...
-
شغالی که رود پنجه زند با ضرغام! :)
جمعه 10 مردادماه سال 1393 20:49
از سریال منتفرم؛ مصداق بارز "بی چون و چرا با من بیا". تکلیف سریال های صدا و سیمای «میلی» که معلوم است. اصلا سریال نیست به معنای آیین نامه ای. کلاژی است از حوادث بی ربط، مضحک و بعضا خارق العاده. یک موضوع وسط است و هزار و یک اتفاق نامربوط دور و برش. هر کجا به تنگ آید، جفنگ آید. قسمت دهم را می توان جای پنجم...
-
بازگو حالی از آن خوشحالها!
شنبه 28 تیرماه سال 1393 07:20
ینظُر إلیهم الناظرُ فَیحسَبُهم مرضیٰ و ما بالقَوم من مرضٍ و یقول لقد خولِطوا و لقد خالَطهم أمرٌ عظیمٌ!! قال یعسوب الدین/خطبه همّام ف.ن: در وصف و تعریف حضرت آیت الله العظمی سید عبدالکریم کشمیری زبان من حقیر قاصر است من چه گویم یک رگم هشیار نیست/شرح آن یاری که او را یار نیست
-
کز جان شکیب هست و ...
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 06:16
موحش ترین پیش بینی تاریخ : لتغربلنّ غربلة! ف.ن!: گفتم: روی سنگ قبر من چه سالی می نویسند؟ گفت: 1388 !
-
آهای معلم بد! چقد جریمه باید؟
سهشنبه 19 فروردینماه سال 1393 03:37
مگه نه اینکه مدرس خوب اونیه که چند بار و به شیوه های مختلف مطلب رو میگه تا همه فهم شه. حتی شاگرد خنگا... این که 1400 سسسااااااال بشینی و هی بگی گفتم، آیا کار خوبیست؟ آیا صحیحست؟ آخه با معرفت، لااقل یه ملودی، یه چیزی زمزمه کن زیر لب لای گریه هامون، خنده هامون، جنگامون، مذاکراتمون.... حالا احمقانس کارامون که باشه تو که...
-
و أن لو استقاموا على الطّریقة لاسقیناهم ماء غدقا!
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 18:33
- قصه داییمو برات گفتم؟ - نه! - مردک رفته مسیحی شده؟ - الکی! - نه جون داداش. شهادت نامه بود نمی دونم چی بود. تو کلیسا امضا شده بود. خودم دیدم. - وا حالا چرا مسیحی؟ - بد خُلق بوده، از وقتی با اینا آشنا شده خخخیلی بهتر شده. - زن و بچش چی؟ - اول مخالفت می کردن بعد از مدیدی که عوض شدنشو دیدن پذیرفتنش و اونام تغییر دین...
-
... کز آتش درونم دود از کفن برآید
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 22:55
دنیا برام بسسسسیار کوچیکه! بسسسیار! حرف ابعاد ثلاث نیست؛ که وقت گز کردن راه، خسته می شم از اینهمه دوری مسافت ها؛ وقت رسیدن، مونده می شم از اینهمه مساحت که اینهمه مانع رو تو خودش جا داده. حرفم اتاق کوچک دنیای غم واسه دل و روحمه. دنیا برام بسسسسیار کوچیکه! بسسسیار! تو اتاقای کوچیک، نفسم می گیره و قلبم تند تند می زنه؛...
-
curse of war!(3)
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 20:50
"عیسی" کودک 10 ساله در سوریه به همراه پدرش در کارگاه تعمیر تسلیحات مخالفان مسلح بشار اسد رئیس جمهور سوریه فعالیت می کند. به گزارش عصر ایران به نقل از رویترز، عیسی هم اکنون روزانه 10 ساعت در این کارگاه وابسته به "ارتش آزاد" یکی از گروه های مخالفان مسلح اسد در شهر حلب در شمال سوریه کار می کند. جهانی...
-
خیال حوصله بحر می پزد، هیهات!
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 23:37
میگن خلایق، تکه های شمان. میگن تکثیر شدی در این همه رنگ. در این همه طیف. میگن هزار تکه آینه قَدّیِ شمان، این همه مردم. . . . از وقتی اینو شنیدم خخخیلی غصه می خورم. خخخخیلی تنهاتر شدم.** اصلن دلم نمی خواد این همه باشی و همه این نباشی. اصصصصلن توقع نداشتم این شکلی ها باشی. خخخخیلی دلم گرفت. آخه تو ..... اینا ..... جمع...
-
صورتگری را از من بیاموز!
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 15:20
اول - بابک دستم رو گرفت... بغض کرد .... گریه کرد .... "خواهش می کنم نرو!" "تو استعدادت بیش از این هاست! " "نرو حامد خواهش می کنم!" "اینا سیستمشون ترسناک و غیر شفافه حامد!" ..... و من رفتم! دوم - "غیر قانونیه!" "حاج آقا این مجوز تحصیل نیست! یه گواهی معدل سادس! زیرش...
-
curse at war!(2)
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 01:56
پسرکم! این تویی؟ تو که راضی نمی شدی من به خاطر تو حتی از وسواسم دست بردارم! پ ن: با گریه! برای رنج دیدگان انقلاب رهایی بخش!! مصر!
-
منو قصه گو کرده چشمای تو :(**
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 01:43
امشب می خواهم از تو بگویم ، از تو بنویسم . نه که شعر بخوانم نه ! امشب دیگر خیال بسم نیست. امشب باید حقیقت همه وقتهای عاشقیم را بنویسم. نه که بخواهم جبران حتی ذره ای ا ز بنده پروریت را کرده باشم . نه ! "بنده همان به که ز تقصیر خویش ......" بخوانم برایم بس است. می خواهم داستان عشقت را سینه به سینه بگویم کعبه...
-
الاسلام قید الفتک*
شنبه 12 مردادماه سال 1392 04:49
نمی گذارند، می بینی؟ نمی گذارند که دور از نَفَس و مهربانی مادر، درگاهواره تنهائیت بلمی پستانک خیالت را بمکی! و با عروسک گویای شعر (یادگار خواهرک خویش) گرم بازی باشی؛ و ترس -لولوی تاریک ترس- را از خود به جغجغه واژگان برمانی؛ و، مثل یادی از خوابی خوش، و یا، چو عکسی در قاب خوشتراش خودش، راضی باشی به این -همین- که بمانی....
-
... و الخلق کلهم عیالک!*
شنبه 5 مردادماه سال 1392 15:40
این روزها رقیق رقیقم! با هر بهانه ای پقّی (به قول مامان) می زنم زیر گریه. اصلا هم نمی شود ژست مردانه اش را درست کرد. پر از نیازم و روبرویم دریای بی کران بی نیازی. می دانم! می دانم! که هیچ سنخیتی ندارم با این آبتنی هوس انگیز.اما بنده است دیگر ... گدا گشنه است .... ندید بدید است .... پدرش خدا بوده یا مادرش؟ نداشته اند...
-
Rhino Season*
جمعه 4 مردادماه سال 1392 17:51
به کردارِ کرگدن، تنها سفر کن. از همراهی محبت زاید، و از محبت، رنج؛ چون این زهر را که از محبت برمیتراود بینی، به کردار کرگدن تنها سفر کن. ** * نام آخرین اثر بهمن قبادی **شعری از بودا
-
الجواد قد یکبو**
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 23:08
هر وقت نگاهم به امثالش می افتاد –میلاد ماه عسل رو میگم- زیر لب بعد از دعای استشفاء مرضی، تلنگر می زدم به خودم که چقدر ناشکرم. هر چقدر عطا نکند، هر چقدر بگیرد از آنچه داده، من هنوز کلی جلوترم؛ که عجز بدنی یعنی ضعف، یعنی همان که تنفر برانگیزتر از آن نیست در دنیایم. و بعد چند روزی خیس از عرق شرم و باز همان آش و همان کاسه...
-
درختها به من آموختند...
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 17:56
تمام این مدت به دعوا با خدا گذشت؛ درست و غلط؛ منصفانه و مغرضانه. اما تمام این مدت حتی یک بار هم به این مطلب شک نکردم که خداوند، معلم تمام عیاریست. خدایی که تجلی اش، کلاس درس خضر و موسی، کلاس های رفع اشکال عیسی بن مریم، جمع های مباحثه گونه محمد بوده است. مختص پیامبران نیست این لطف، که حلقه یاران پیامبر اعظم و حواریون...
-
نقشه هایی که کشیدم در روز، شب ز راه آمد و با دود اندود
جمعه 21 تیرماه سال 1392 04:26
کاش زندگی ساده تر بود: کاش می شد خاطرات را دفن کرد؛ کاش می شد وقتی آرزوی مرگ کسی را می کنی، بمیرد و بعد همه چیز درست شود؛ کاش قلب شکسته پیوند می خورد؛ کاش دیگران نظری نداشتند؛ کاش می شد تو را بدون نقاب دوست بدارند؛ کاش حکمت مساوی کندی نبود:(
-
فلک جز عشق محرابی ندارد
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1392 04:13
اگه یه جا باشه تو دنیا، که می شه و باید کوله بار همه لفّاظیا و إن قلتا رو زمین گذاشت بی شک، سحر ماه مبارکه اینجا باید همه تن چشم شد و گوش البته! اینجا جیرجیرکها هم سراپا عرفان می خوانند... {صدای اذان بلند شد}
-
خسته کردی خودتو بس که ما را کشته کردی!***
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 23:13
یه وقتایی باید یه پوزخند معنا داری بزنی به همه عُقَلا!!! که خنده اندر صورت سفیه می کنند و ... بری تو اتاقت .... و هر فیلمی که خواستی ببینی.... هر کتابی که خواستی بخونی.... هر نوای موسیق که خواستی بشنوی.... هر فلسفه ای خواستی ببافی... هر مدل لباسی دوس داشتی بپوشی.... شیدای هر روسپی که خواستی بشی.... جان در ره هر ناقابل...
-
چه بر ما رفته است ای عمر!؟
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 22:50
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ / شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ افسانه بود معنی دیدار، که دادند / در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ حاجی که خدا را به حرم جست چه باشد / از پارهٔ سنگی شرف اندوز و دگر هیچ خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات / مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ روزی که دلی را به نگاهی بنوازند / از عمر...
-
خدای کهکشونها....!
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 19:59
خدای توت های شیرین! کاممان را تلخ مکن!
-
از این مسیر...
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1392 22:59
از این مسیر، دو فرسنگ مانده تا مویت هزار و چند قدم بیشتر به ابرویت دل من است که پوشیده چکمه ی باد و وزیده است به سوی شلالِ گیسویت دل من است، دلِ بی پناه و غمگینی که سر به زیر و پشیمان نشسته پهلویت اگر چه هیچ یک از تپه های این اطراف نمانده بی که گذر کرده باشد آهویت لبت تمامی خاورمیانه را امروز گشوده است به تحسین ِخال...
-
و "تنم"! .... کشور روزهای دشوار!:(
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1392 22:28
شب قدر سوم داشت میومد. یعنی اگه صبر میکرد تا شب اومده بود. اما باز کثیف شد. حتماً نخواسته بود بخشیده شه. خدا هم که هیچ وقت زور نمیکنه کسی رو. آخ که چقدر دلش لک زده بود واسه ذکر "یا جبّار"
-
من شبها نمی خوابم، تا شب را بخوابانم
جمعه 17 خردادماه سال 1392 15:48
من و همسرم عاشق همدیگه ایم... صبحها، با عشق، بیدارم میکنه که برم سر کار ، به خاطر پول! احتمالا ده سال دیگه که ازم خسته بشه، بیدارم میکنه که برم سر کار، که دوست پسرشو بیاره خونه! سی سال دیگه هم که باز نشسته میشم، بیدارم میکنه که برم پارک، که صبح زود، سفره نذری بندازه برای باز شدن بخت دختر ترشیده ام! پنجاه سال دیگه...
-
از گوشه ای برون آ ای کوکب هدایت!
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 20:04
هیچ چیز نیست تو دنیا که رو دلم بمونه. یعنی به مدت طولانی رو دلم نمیمونه . هیچ چیزی نیست که آرزوم باشه، طوری که اگه به دستش نیارم بدبخت باشم یا ناکاااااااام! حتی وقتی دارم به یکی از چیزای خوشایند تو آینده فکر میکنم ( شما میتونید اسمشو بذارید آرزو!) اگه تو همون لحظه به ذهنم برسه که " اگه بهش نرسم چی ؟" ، اصلا...
-
انظر الی الهک...
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1392 21:36
و لی فی الحیاة أن أقول لا مساس! قال فاذهب فإن لک فی الحیاة أن تقول لا مساس وإن لک موعدا لن تخلفه وانظر إلى إلهک الذی ظلت علیه عاکفا لنحرقنه ثم لننسفنه فی الیم نسفا (طه/97) این آیه مجازات موسى سامرى را بیان مى کند که موسى بعد از آن که جرم او ثابت شد چگونه مجازاتش کرد. حاصل کلام این است که موسى چنین مقرر کرد که تا زنده...