از سریال منتفرم؛ مصداق بارز "بی چون و چرا با من بیا".
تکلیف سریال های صدا و سیمای «میلی» که معلوم است. اصلا سریال نیست به معنای آیین نامه ای. کلاژی است از حوادث بی ربط، مضحک و بعضا خارق العاده. یک موضوع وسط است و هزار و یک اتفاق نامربوط دور و برش. هر کجا به تنگ آید، جفنگ آید. قسمت دهم را می توان جای پنجم نشاند و جَرّ الکلام...
سریال های خارجی هم گر چه خوش ساخت ترند و پر شده اند از تکنیک ها و صنایع چشم نواز، اما به صورت کاملا نامردی! و بدون هیچ نشانه مکفی، مخاطب بدبخت ول می شود لای یک تو در توی هزار معما!
پس از نوشت: هر چقدر این جعبه جادو کمتر "وَنگ" بزند ذهن ها راحتتر است. نه تحلیل اینتلکچوالهای بیست و سی خواستیم نه جیغ های هنری حامدک زمانی!
سلام.
واقعا در بیشتر سریالها توجهی به اینکه بیننده موجودی متفکر است، نمیشه.انگار همین که یه سری وقایع درکنار هم بچینند و مدتی از اوقات مخاطب را درگیر کنند کافیست. :|
سلام.درسته. و مخاطبین باید خودشونو،فهمشونو دیکته کنن به رسانه ها. اما چطور؟
رسانه های دنیا تبدیل شده به یک عروسک خیمه شب بازی که سرپنجه های سیاست مداران و لمپن ها اون رو هر طور که دوست دارن حرکت میدن
رسانه ابزار بود برای متکلم و مخاطب. تا اینجای بازی همه چیز برابر بود. آنگاه مخاطبین درب ذهن و روحشونو بی تامل به سوی رسانه ها گشودند. و همه چیز خراب شد...
عمر ملتهایی که در حضیض نادانی و تن پرستی خموده اند به سادگی میتوان بلعید! نه تنها با سریال که با هر ابزاری که ملتها را سر در گریبانتر غافل کند! بی عرضگانی که مثلا میخواستند رسانه های یاغی جهان را بی تاثیرکنند، مرزهای سیاست زدگی راچنان فرو می ریزند که جانی نماند که از عمق هنر برآشوبد و در دریای علم پیش تازد...
وقتی بدون پشتیبان حمله میکنند یا شایدم فقط ژست حمله میگیرند:)
بی لشکریم ... حوصله شرح قصه نیست ... :(
سپری میشود این ظلم، عدو میبازد
من هروقت هوس قهوه ی تلخ و خیلی تلخ می کنم یه سر به بلاگ شما می زنم
تلخست که لبریز حقایق شده است/زردست که با درد موافق شده است
سلام
بی صدا آپ میشی آقا حامد
واقعا با اینهمه تصویر و صدا اصلا معلوم نمیشه که باید کدام طرف رفت
سلام.ناقابله:))