شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....
شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....

خیال حوصله بحر می پزد، هیهات!

میگن خلایق، تکه های شمان.

میگن تکثیر شدی در این همه رنگ.

در این همه طیف.

میگن هزار تکه آینه قَدّیِ شمان، این همه مردم.

.

.

.

از وقتی اینو شنیدم خخخیلی غصه می خورم. خخخخیلی تنهاتر شدم.**

اصلن دلم نمی خواد این همه باشی و همه این نباشی.

اصصصصلن توقع نداشتم این شکلی ها باشی.

خخخخیلی دلم گرفت.

آخه تو ..... اینا ..... جمع میشین با هم؟ ینی واقعا.....

آخه اینا جمع شدن که نذارن برسم؛ ینی تو هم .....

اصلن دلم نمی خواست شبیه ههههمه اینا باشی.(و کلی گریه)

اگر نظرم برایت مهم باشد....

گرچه....

شاید تو هم عاشق هویت جمعی باشی.

همین.

گفتم که به دلت نماند، اگر گاهی به تو هم دلیل بغض و گریه های مخفیانه احمقانه با ژست مردانه را نمی گویم.

صبور باش! حکمتی دارد حتما!!!

شبت خوش "یا من لا تأخذه سنة و لا نوم!"


** گاهی وقتا فکر می کنم، وقتی بمیرم، اول تر از همه، خودت میایی به بالینم. نه که فکر خاصی در مورد خودم کرده باشمااااا. میای که خسته نباشید بگی! میای! دستت رو شونم، بدون قیافه ای برای ترساندن. لکنت را خودت می رمانی ازم.


"خسته کردی خودتو که ه ه ه ! چرا انقد بدو بدو کردی بابا! حالا بهتری؟ ای بابا! می دونم! می دونم! نمی خواد توضیح بدی! بیخیال! من هم اگه جای تو بودم همین کارارو می کردم" (و کلی گریه)


چه خدای هوس انگیزی بودی آنگاه!


چون اقلا تو می دونی چه گذشت و در چه شرایطی! تو می دانی چرا اونجا.... و چرا اونجا..... میگن علم حضوری داری به لحظاتم. انقدر ذوق کردم اونروزی که اینو شنیدم که نگو! تنها جایی که لازم نیست توضیح بدم وقتی باید ولی این بغض لعنتی..... جایی که فقط چشمها می گردند. جایی که لبها رقیب عتید لفظ ها می شوند. جایی که اصن قرار نیست بگی ولی فهمیده می شوی. بهت برخورد؟ اولین بازه کسی از این پایین برنامه عملی بهت میده که خدای خوبتری باشی؟ آآآآآه چه هاست در سر این قطره محال اندیش!


***راستی! شما! دلگیرترین حقیقتی که درمورد خدا شنیدید چی بوده؟