شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....
شطحیات

شطحیات

بزن این زخمه اگر چند، در این کاسه تنبور نمانده است صدایی....

معصیت

افتاد خم شدم که برش دارم آب شد

فرقی نکرد آدم و گندم خراب شد


از ابتدای خلقتمان معصیت شکفت

وجدانمان دچار هزاران عذاب شد


رفتیم تا گلیم خود از گل بدر کنیم

بهتر نشد که هیچ، زد و منجلاب شد


بعدش بهار در خم این کوچه باغ مُرد

عکسش به روی طاقچه ها رفت و قاب شد


دستی که دوست آمد و بر شانه ام گذاشت

در گیر و دار حادثه روزی طناب شد


اختر شناس دهر سرش زیر آب رفت

ولگرد شهر یک شبه عالیجناب شد


دیروز مردی از سر زیبایی و جمال

در پیش چشم ما به زنی انتخاب شد


امروز دامن همه دختران شهر

کوتاهتر به کوری چشم حجاب شد


فردا کدام فاجعه رخ می دهد عزیز!

در عالمی که عفّت و غیرت سراب شد


مردی به جای پول زنش را گرو گذاشت

این هم جنایتی که از این هفته باب شد


دیگر دعا کنیم خدا مرگمان دهد

شاید دعای خسته دلان مستجاب شد


این آبرو به قالب یک رو در آمد و

تا ریخت خم شدم که برش دارم آب شد

فرامرز عرب عامری

نظرات 1 + ارسال نظر
نجم الهدی جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:46 ب.ظ

مجنون همه فریادِ : «کجایی لیلا؟»
آواره در اندیشه که «ای چرخ ؟چرا؟»
دلتنگتر از غریب و عاشق کس نیست
عاشق که غریب می شود
واویـــــــلا...

مجنون کیستی؟ فرهاد بینوا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد