-
جمعه
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 23:09
...عکسمان قاب شد و از تو نیامد خبری!
-
hurt locker
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 15:57
هر ک و سلطان حقیقت بر وی غلبه گرفت تا از اغیار هیچ نبیند - نه عین نه اثر - وی را گویند از خلق فانی شد. و فناء او از نفسش و از خَلق بوَد. الرسالة القشیریة، ص 108.
-
این ره که تو می روی ...
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 20:27
دم صبحی که مشغول نماز ُ م / از اون پوزه * در اومد سرو نازُم زبان ُ م قل هو الله را غلط خوند (خُ ند) / نمی د و نُم در این معنی چه سازُم! *پوزه=گوشه
-
دجّال
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1392 20:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA چند وقتی بود که با هیشکی نمیجوشید! اصن از همه بدش اومده بود. تو این چند وقته همه تو نظرش عبوس و سیاه و زشت بودن! از همه میترسید. دیگه عادت کرده بود همه رو اینجوری ببینه، همه جا:اتوبوس، خیابون،... رفت تو مترو. بازم همون آدمای سیاه. "ببین اگه داداشمون آفتاب لازم داره...
-
Curse on war!
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1392 00:03
مقصود؛ دختر همسایه، راست می گفت جنگ خیلی قوی است حتی از باباها هم قوی تر!
-
بودن!
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 21:28
زندگی را وسوسه ای بدان! عروس بیوه گشته ای؛ در ابتدای لذت آغوش، تحمل آر! شتاب مکن! ه. آبرام
-
وقتی که کسی منتظر آمدنت نیست ...
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1392 18:05
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA 4 خواهر بزرگتر از خود داشتم. 4 مادر علی البدل !! موقع ورود هر کدام به جامعه ، مادرم مقنعه مشکیشان را درست می کرد و می گفت : دخترکم! مراقب دزدهای عفافت باش! و تمام این مدت پدرم نگاهی خیره و معنی دار داشت ؛ و من نمی فهمیدم این نگاه چه معنی دا شت.. . سالها گذشت ...تا نوبت به...
-
چه فرقی می کند فریاد یا پژواک؟
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1392 00:45
دلم را دختر خُرموزَکی برد / تفنگم را حسین توتکی برد تفنگم قیمتی می گفت ندادم / سر راهم نشست و دزدکی برد
-
بوی جوی مولیان ....
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 20:26
تو بوی ننم رو می دی؛ بوی کاغذ کتاب حاج بابای اصفهونی؛ چای کلکته که جای نموک مونده باش ه می دی! سنگ صبور/چوبک
-
و أمّا الذین سُعِدوا....
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 20:02
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA برای بعضیا خوشبختی ، زنی است با سینه های درشت . درشت به اندازه ای که همه حقارت های زندگیشونو بپوشونه . بعضیا خیلی خوشبختن . برای بعضیا بدبختی ، گذروندن بهترین لحظات کنار عشقشونه ، کنار همه دنیاشون ؛ در حالیکه میدونن دنیا آدما رو به هم نمیرسونه ، دنیا کارش جدا کردنه ....
-
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس....
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 00:17
هر روز بخشی از من به اجبار در آسیاب مفاهیم تکرار آرد می شود - نه نان - بر باد می شود! ه. آبرام
-
هر آدمی سنگیست بر گور پدر خویش!
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 21:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 با مردم هم که نمی شود برید. و این مردم دوستانند،اقوامند.بزرگترند، کوچکترند و هر کدام حالی دارند و شعری و بچه ای و ضعف هایی و احساساتی و می خواهند تو آنها را همانجور که هستند بپذیری. و تو هم می خواهی اما نمی توانی..... چون وضعی استثنایی داری! جلال...
-
گفتی که پیر شوی ....
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 21:07
من و تو آن دو خطیم، آری! موازیانِ به ناچاری که هر دو باورمان ز آغاز به هم نرسیدن بود.... حسین منزوی
-
پشت این کوه بلند- لب دریای کبود - دختری بود که ....
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 18:28
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده صدای نازک برخورد چینی با النگویش کسوف ماه رخ داده است یا بالا بلای من به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟ اگر پیچ امین الدوله بودم می توانستم کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش تو را از من جدا کردند...
-
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند!
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 18:16
هر وقت، دقیقا هر وقت، یه نکته خوب، یه مطلب خوب، یه حرف خوب تو ذهنم میاد که جون میده واسه دربارش نوشتن و فکر کردن، اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که: دیگران چی؟ آیا می خوننش؟ آیا خوششون میاد؟ آیا درس میگیرن ازش؟ آیا می فهمن که من آدم بزرگیم و شانسی این به ذهنم نرسیده؟آیا میفهمن که کککککککلی فکر پشتش تو سرم جفتک چارکش...
-
کاش می شد بنویسم....
جمعه 26 آبانماه سال 1391 21:20
اصلا اوضاع خوب نیست! بعد سی سال تازه دارم فکر می کنم دنبال چی می گردم از این دنیا! استرس صبح تا شب تو رگهامه! حس نرسیدن به همانی که دلم می خواست - و چه چیز دلم می خواست؟ - وبلاگ نویسا کشته می شن از مرگ طبیعی!!!! کنکور ارشد نزدیکه! دیر به دیر می رم حموم! خلاصه هیچ چیز خوب نیست
-
قهوه تُرک!
شنبه 13 خردادماه سال 1391 09:45
چشم های تو قهوه تُرک است، ابروانت هوای کردستان خنده هایت کلوچه فومن، گریه های تو چای لاهیجان ساحل انزلیست چشمانت، موج ها آبروت را بردند تن داغ تو ماسه دریاست توی گرمای ظهر تابستان ای درخت مبارک نارنج! تو چراغ محله مایی مرد همسایه شما دزد است، شاخه ات را برای من بتکان مثل اخبار تازه می مانی، که به چشم کسی نیامده ای...
-
این روزها سراسر من درد می کند...
شنبه 13 خردادماه سال 1391 09:34
زمان داروی خیلی از دردهاست..... دندان دردها، گوش دردها، درد نمره بد امتحان دیکته، درد صبر کردن تا روز آشتی با "حمید"، درد اتاق های تنگ و تُرُش وقتی که مهمون میومد، و ...... و درد خوش بینی و اعتماد به آدمها. بدبختانه هر چه بیشتر میگذره، این درد خوشایند هر روز کمتر و کمتر میشه. به یه چیز واسه دلخوش کردن امید...
-
معصیت
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 22:10
افتاد خم شدم که برش دارم آب شد فرقی نکرد آدم و گندم خراب شد از ابتدای خلقتمان معصیت شکفت وجدانمان دچار هزاران عذاب شد رفتیم تا گلیم خود از گل بدر کنیم بهتر نشد که هیچ، زد و منجلاب شد بعدش بهار در خم این کوچه باغ مُرد عکسش به روی طاقچه ها رفت و قاب شد دستی که دوست آمد و بر شانه ام گذاشت در گیر و دار حادثه روزی طناب شد...
-
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 00:18
با آقای ......... صحبت میکنیم. تقریباً هر روز. او میگفت:" خدای اینها را من دوست ندارم. خدایی را دوست دارم که............" بقیه اش را میخواهم من بگویم "من که نامم ماث". من خدای خودم را دوست دارم. خدای من نگران منه. تا دیر وقت، منتظر نماز شکسته بسته من میمونه. اوست که منتظرِ من پشت درهای گناه میمونه....
-
ضریح
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 23:58
آروم داشت میچرخید و سیر میکرد. طبق عادت معهود به یاد گذشته ی پر ایرادش افتاد. یهو دلش به حال "آقا" سوخت. حس کرد آقا هم یه حالی داره مث اون روز خودش که اون بچه ی کثیفِ دوره گرد ولش نمیکرد. مثل اینکه تا اون موقع کسی با اون دوره گرد، شوخی نکرده بود که اندک طنّازی جذبش کرده بود. اونم تو رو دربایستی بچّه رو دک...
-
کرم و چاه و معجزه و چیزهای دیگر!
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 23:56
امروز چاه حموم گرفت. چله ی یس هم دیشب به دلایلی خراب شد. چه کنم که اراده ی نداشته یگانه عامل همه شکستهای منه.چند وقت تو این فکر بودم که چرا از عالم بالا هیچ کمکی به من نمیشه؟چرا اینهمه استغاثه من بی جوابه؟ روز تولد نبی اکرم(ص) دلم گرفت و به رسول الله عرض کردم:"پدر!مثل ابراهیم بت شکن(ع)جبینم را به خاک بگذار و هوای...
-
هیچ کس همراه نیست! -تنهای اوّل-
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 23:49
همراه بسیار است اما همدمی نیست / مثل تمام غصه ها این هم غمی نیست دلبسته اندوه دامنگیر خود باش / از عالم غم دلرباتر، عالمی نیست کار بزرگ خویش را کوچک مپندار / از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت / "انسان" فراوان است، اما "آدمی" نیست در فکر فتح قله قافم که آنجاست / جایی که...